این حقم نبود...
مثه بقیه ی عاشقا شکستم.دیگه دل شکستن عادت شده
الان چند روز که رفته،حتی دیگه روزها رو هم گم کردم ،میدونم خیلی گذشته ،یاد حرفاش، یاد کارش که میافتم دلم خیلی می گیره، هر شب بهم زنگ میزد ،برام کلی حرف میزد کلی منو میخندوند ،حواسم رو از همهٔ ناراحتیم پرت میکرد ،مثل یه پدر خوب که برای دختر کوچولوش قصه میگه تا اون با رویا بخوابه و خوابهای خوب ببین ،هیچوقت وقتی ناراحت بودم و عصبانی یادم نمیاد زنگ زده باشه و از دلم در نیاورده باشه (هیچ ربطی به خودش نداشت)،کلی غر غر هام رو تحمل میکرد بعد کاری میکرد که وقتی قطع میکرد یادم نبود حتی که قبلش ناراحت بودم ،... دلم براش خیلی تنگ شده خیلی ... اما توی ۲ روز احساسش عوض شد.نسبت بهم سرد شد.اون قلب مهربونش تبدیل به یه کوه سنگی شد... پیشکش به او.. به پاس تمام ناسپاسیهایش.. به خاطر تمام لحظه هایی که قلبمو شکوند... تمام شد... تمام دربه دری هام توی این مدت تموم شد.. اون همه احساس پاک توی این دو کلمه نفرت انگیز خلاصه شد... آره تموم شد... خدایا تموم شد... خدایا تموم شد... اون همه عشق توی همین جمله کوتاه خلاصه شد.. باورم نمیشه که تموم شده... بیرحم بزار بهت بگم... بعد اون شب که اون اسمس رو بهم دادی هنوز بغضم نشکسته... هنوز اشک به چشمام خشکیده.... قلب بیچاره و بدبختم هنوز تو بهته.. یعنی واقعا تموم شد... یعنی داستان من و تو به این سادگی تموم شد...
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخ خدایا....خدایا........ خدایا........ خدایا.......... خدایا........... خدایا............ این حق من بود؟؟؟؟؟؟ خدایا دیگه بهت امید ندارم... اصلا غلط بکنم که دیگه چیزی ازت بخوام... کم قسمت دادم... کم فاطمه زهرا رو آوردم وسط و تو رو به اون قسم دادم.. کم التماست کردم که مال من بمونه... حالا چی شد.. کو.. کجاست.. چرا من ندارمش...؟ بی رحم چرا من ندارمت...؟ وااااااای خدایا دلم داره می ترکه... اصلا.. اصلا مگه من چی گفتم که تو گفتی باید همه چی فراموش بشه... من که همش خودمو کوچیک کردم به پات... من که همش بهت التماس کردم... اصلا یعنی چی باید فراموشش کنم... خدایا تو هم برو... تو که منو فراموش کردی.. چرا من باید به تو فکر کنم.. خدایا دیگه نمیخامت... خدایا ازم گرفتیش.. بیا جون منو هم بگیر... تو که هر وقت بخوای میتونی بگیری.. بیا راحتم کن... این همه التماست کردم که بمونه ولی چی شد.. جوابمو دادی.. کو اون لطفی که میگفتی داری... چرا واسه من نیست.. چرا این همه رنج باید سر من بیاد.. اصلا اون بالا که نشستی دردمو میفهمی.. داری میبینی که چه جور دارم آب میشم.. چکار کرده بودم به درگاهت که ایجوری حقم رو گذاشتی کف دستم... اصلا چرا نمیایی که مردونه باهات حرف بزنم... چرا نمیایی که قلبمو زخمیمو بهت نشون بدم.. بهت بگم بیا.. ازم گرفتیش.. حالا زجر کشیدنم رو ببین... پس کو خداییت.. دیگه باید چکار میکردم که ازم نگیریش.. خداااااااااااااا خودت که شاهد بودی همه زندگیم اون بود.. حالا واسه چی دارم باز نفس میکشم... بیا جونمو بگیر.. دیگه خسته شدم از زندگی لعنتی که منو توش غرق کردی.. بیا جون منو بگیر و زندگیمو به یکی دیگه بده.. نخواستم توی این دنیای لعنتی زندگی کنم... نخواستم که دیگه نفس بکشم.. اصلا تو چه میدونی عشق یعنی چی.. چی بهت گفتم.. گفتم هیچی نمیخام.. چشمام خواب نمیخاد.. قلبم آرامش نمیخاد.. اصلا سلامتیمو بگیر ولی اونو واسه من بزار...داد زدم گفتم عاشقشم... چرا ازم گرفتیش.. ازت گله دارم.. بگو وقتی ازت شکایت دارم کجا باید ببرم... یکی بهم بگه چرا این خدا اینکارو با من کرد... اصلا اگه میخاستی دوباره ازم بگیریش چرا برش گردونی.. حالا خیالت راحت شد... بیا.. لذت ببر از نابود شدنم... کیف کن که داغونم کردی... خدا که منو فراموش کرده شما بگید دردمو به کی بگم.. شما بگین این بغض لعنتی رو کجا برم بشکونمش.. شما بگید کجا برم شکایت کنم از نامردیش... تو که خدایی.. تو که میگفتی اگه ازم بخواین بهتون میدم.. حالا چرا ترکم کردی.. هاااااااااا ببین بی معرفت... 67-68روز تموم صادقانه منتظرت بودم برگردی... این بود جواب این انتظار صادقانه ام.. که بری و ول کنی.. که داغ آرامش رو به دلم بذاری.. که دربه درم کنی... که بگی بهتره همه چی فراموش بشه... هاااااااااااااا.......... دیگه نمیخام این زندگی لعنتی رو... مگه چیه.. اینقدر زجرم دادی که حالا جرأت دارم هر کاری کنم... خرجش فقط پونصد تومانه...یه تیغ پونصد تومانی بعدش همه چی آروم میشه...مامان میخاد غصه بخوره.. خیالی نیس.. سرگرمی دو روزه اشه.. بابا میخاد حسرت بخوره.. بازم خیالی نیست.. یادش میره.. این و اون میخان غصه جوانیمو بخورن.. خوب بخورن.. گناه من چیه که باید بسوزم... گناه من چیه که باید بشکنم... آخه زجر کشیدن هم حدی داره... دیگه طاقت ندارم... همه یادتون میره... ولی خودم راحت میشم... درد از دست دادن اون فقط با مرگ اروم میشه.. به خداتون بگین که ازم گرفتیش... بگین توی اون دنیا میام روبه روت وایمیسم و بهت میگم حق من این نبود... بگین دلم ازش خیلی گرفته... ببین تو که رفتی ولی دیگه واسه چی بمونم... این وبلاگ هم میونه یه زخم به تن من.. یه زخم همیشگی... برام نموند... ولی باز حقیرانه غرورمو شکوندم و بهش التماس کردم.. ولی چی موند از این همه التماس... بزار بهت بگم... قلبمو شکوندی... من که ازت نمیگذرم..
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |